رقص باد در هوا و چرخش رمل ها
شرهانی و آغاز یک سفر
قتلگاه و معراجی پر رمز و راز
شلاق طوفان شن بر صورت و طعم شوری رمل ها بر دهان
شرهانی و سکوتی پر ازدحام
شرهانی و صدای برش ابر در عروج عاشقان
شرهانی و آواز رقص نور در چرخش رمل های سرگردان
شرهانی و آغازی بر پایان
طعم شوری رمل و رنگ خون بر آغاز تولدی مجدد
شرهانی و من و نگاهی سرگردان، بر بیکرانه های ایثار، به دنبال رد پای ((تو))، بر پروازِ بر ابرها
ای همیشه ماندگار
ای شهید.
======================================
خاطره ی آغاز و حضور در شرهانی و رقص باد و چرخش رمل و طعم مدفون شدن زیر شن ها رو هرگز از یاد نخواهم برد.
در شلاق رمل که به افق نگاه می کردی، یک دسته قاصدک رو میدیدی که رقص کنان به عروج در آمده و با خنکای نسیم بهشتی بال پرواز گشوده و کمی که چشم ها رو میبستی، کروبیان رو میدیدی که به پیشواز بهشتیان بال گشوده اند.
بهشتیانی با طعم کربلای هویزه. با عطر شاهدان شلمچه و با نسیم پرواز چزابه.
هرگز فراموشت نمیکنم شرهانی، چرا که تو آغازی بر پایانم گشته و مرا و دلم را در سرزمین های موعود به غنیمت گرفتی. و من ، خود پیکری بودم با بازگشتی با حضوری شرمگینانه.
یاران ، قدم رنجه نموده و بر مزار این دل خونبار که خود را برگردانده و پلاکش را جا گذارده ، نرم و آهسته آمده تا، پاره پاره های حضورم را جلا نهید.
آااااای زمینیان، قدری نرم تر.......
قدم بر خاک خفتگان تا ابد بیدار و هنوز ناپیدای سرزمین های جنوبی گذارده اید، همان افلاکیان و قدسی پیکران خفته در تمامی خاک های متبرک ، از کربلای ایران ، از طلائیه و تمامی مشهدان شاهد ،تا شلمچه و اروند و تا تمامی سرزمین های خفتگان بیدار.
پس قدری آهسته تر..........
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|